پس از اعدام جنایتکارانه پنج زندانی سیاسی٬ فرزاد کمانگر٬ شیرین علم هولی٬ علی حیدریان٬ فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان٬ توسط حکومت جانیان اسلامی موجی از اعتراض و خشم و تنفر عمومی سرتاسر ایران و دنیا را فرا گرفت. حبس چندین ساله زندانیان سیاسی٬ تحت انواع شکنجه های وحشیانه جسمی و روانی و سرانجام به دار آویختن این عزیزان و حتی عدم تحویل جنازه های این جانباختگان عزیز بی گمان قلب هر انسان آزاده، منصف و با وجدانی را به درد می آورد. و این اولین بار نیست که حکومت اسلامی بهترین و برجسته ترین انسانهای آزاد اندیش را به صرف داشتن عقاید سیاسی و مخالفت با رژیم اسلامی به زنجیر می کشد، شکنجه می کند و به دار می آویزد.
نگاهی گذرا به تاریخ ۳۰ ساله این حکومت سرشار از این جنایات بی شمار است. در همان اولین روزهای انقلاب ۵۷ که این حکومت با حمایتهای سرمایه داری جهانی و مدیای قلم به مزد بی بی سی و صدای آمریکا و... با قصد سرکوب انقلاب ۵۷ به قدرت رسید٬ در همان اولین روزهای حاکمیت سراسر جنایتش بود که کشتار، شکنجه و اعدام بر جسته ترین متفکرین سیاسی و آزادیخواه و چپ را آغاز و حتی پرونده زندانیان سیاسی دوران حکومت ساقط شده شاه را نیز مفتوح نمودند. این همان حکومتی است که در همان روزهای اول حاکمتیش جنگ ۲۴ روزه ناعادلانه و وحشیانه را به مردم ستمدیده کردستان تحمیل نمود و با اعزام لشگرهای چندین هزار نفری٬ تا دندان مسلح به کردستان، با فانتومهایش٬ با انواع موشکهایش و تهاجم به زندگی انسانهای بی دفاع یک نسل کشی بیسابقه و گسترده را آغاز کرد. این همان حکومت است که با یورش نظامی به ترکمن صحرا وانحلال شوراها٬ رهبران شوراهای دهقانی را به قتل رساند. این همان حکومت است که شاخص ترین انسانهای آزادیخواه و کمونیستها را به دستور جلادانی چون خلخالی به جوخه های اعدام سپرد. این همان حکومت جانی و قاتل است که تف آبادها و لعنت آبادها را آفرید و حتی پول گلوله ها را در ازای دادن جنازه های عزیزان جانباخته اعدامی از خانواده هایشان می گرفت. این همان حکومت است که بر طبق احکام آخوند دایناسورهای جانی و قاتل ابتدا دختران جوان را در زندانهایش توسط وحوش اسلامی مورد تجاوز قرار داده و سپس به جوخه های اعدام می سپردند.
این جمهوری اسلامیست که اعدام، شکنجه، سنگسار و زندان را برای حفظ بنیادهای سرمایه داری در ایران را بیش از سه دهه است که برپا داشته است. دقیقا اعدا م ۵ زندانی سیاسی در هفته گذشته همچنان ادامه سیاست ضدانسانی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در ۳۰ سال گذشته است٬ البته با تفاوتهایی هم در درون خود حکومت و باندها و جناحهایش و هم در میان انواع نیروهای اپوزیسیون. در این روزها دیگر درماندگی و اضمحلال حکومت رو به زوال اسلامی بر کسی پوشیده نیست. این دیگر همان حکومت سابق با ترکیب سالهای دهه ۶۰ نیست. اگر در آن سالها ماشین سرکوب و جنایتش میتوانست صدها و هزاران انسان بیگناه را دسته دسته به جوخه های اعدام بسپارد٬ امروز دیگر خوشبختانه به لطف پیشروی روزافزون مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه سراسری کارگران و زحمتکشان و کمونیسم کارگری از نفس افتاده است٬ هر چند این حکومت اشتهای سیری ناپذیری برای ارتکاب قتل و جنایت دارد. اما توانش را ندارد. واقعیت این است بر اثر رشد و بالندگی چشمگیر و روز افزون جنبش انقلابی سرنگونی طلبانه٬ حکومت هر روز ناتوانتر شده، صفوفش دچار انشقاق و چند پارگی و شکنندگی هر چه بیشتری شده و با گذشت هر روز به لبه پرتگاه سقوط و نابودی نزدیکتر می شود. آنچه در لابلای همه این شرایط در طی همه این سالها روشن و انکار ناپذیر است٬ تضاد طبقاتیست. حاکمیت سرمایه داری با تمام مظالم و جنایاتش و حکومت هار ضد زن و ضد کارگر از یک طرف و در طرف مقابل کارگران و زحمتکشان که از نظام سرمایه داری، از فقر و بی حقوقی، از بی خانمانی و گرسنگی به تنگ و انفجار آمده اند. مسئله فقر و گرسنگی است، مسئله استثمار و بهره کشی از کارگران و بساط بخور بخور مشتی سرمایه دار انگل و آخوندهای مفتخور است. مسئله امروز جامعه ما اخراج و بیکار سازی کارگران در دسته های دهها و صدها و هزار نفریست. مسئله آپارتاید جنسی٬ بی حقوقی مطلق زنان بعنوان نیمی از جمعیت جامعه در زیرانواع فشارها و خرافات مذهبی است. شکاف و اختلاف طبقاتی از هر زمانی عیان تر است. کارگران و زحمتکشان از فقر و گرانی، از بیکاری و گرسنگی، از سرکوب و سانسور، از مذهب و خدا و اسلام و آخوند، از قتل و زندان و شکنجه و اعدام به تنگ آمده اند. جامعه به بن بست رسیده و مردم زحمتکش خواهان یک دنیای بهتر، یک دنیای آزاد و برابر و مرفه و مدرن و سکولار، یک دنیای عاری از فقر و محرومیت٬ به دور از همه نکبت و کثافت سرمایه داری و مذهب هستند. این را در جای جای مبارزات مردمی بخصوص از یکسال پیش تا امروز به روشنی می توان دید. بخصوص در یکسال گذشته کارگران و زحمتکشان هزاران بار با هزار زبان خواسته هایشان را بیان داشته اند.
و اما نه در حوادث هفته گذشته بلکه درهمه این سالها مدیای حکومت و سرمایه جهانی بیکار ننشسته اند. ناسیونالیستهای مرتجع قوم پرست٬ ضد کمونیست و اصلاح طلبان جنایتکار رانده شده از حکومت همگی دست به کار شدند. در هفته گذشته در لابلای مبارزه و اعتراضات و خشم و تنفر همگانی علیه حکومت اعدام و سنگسار و شکنجه اسلامی٬ دست و پا زدنها و تقلای جریانات ارتجاعی و ضد انسانی بورژوازی در قالب ناسیونالیستهای قوم پرست و اصلاح طلبان سبز حکومتی قابل تعمق است. منطقشان این است اگر در برابر جریانی نمی توانی بایستی و سرکوبش کنی٬ حداقل منحرفش کن! خیل عظیمی از این عناصر بیکاره و بی آبرو و معلوم الحال از موسوی و کروبی فاسد و قاتل گرفته تا عبداله مهتدی و عمر ایلخانی و جالبتر از همه شیخ عزالدین حسینی!! تا حزب دمکرات چی ها و علیرضا نوری زا ده ها و... در محکومیت اعدامها بیانیه و طومار دادند. در کانالهای تلویزیونی کذایی شان که از منابع معین سرمایه داری برای اهداف معینی تغذیه میشوند!! مرثیه خوانی و عزاداری کردند. در عظمت "قوم غیور و دلاور کرد" رجز خوانی کردند. متاسفانه رهبران برخی جریانات چپ و ناسیونالیست که خودشان را هم مارکسیست و کمونیست می نامند با پوشیدن لباسهای سیاه و تشویق مردم به خانه نشینی و... بیانیه و پیام دادند. برخی جریانات مدعی کمونیسم کارگری از جمله حزب سابق کمونیست کارگری هم با ژست های "انسا نی" کوشیدند تا در میان این هیاهو یواشکی خودشان را به میان ناسیونالیستها و اصلاح طلبان جا بزنند. خلاصه از هر چیز گفته شد و گفتند الا از انسان، از آزادی و برابری و رفاه٬ از حقوق زنان٬ از سوسیالیسم و سکولاریسم و از مبرمیت انقلاب کارگری بمثابه راه حل واقعی و قابل دسترس برای پایان دادن به این همه جنایات و فجایع نظام سرمایه داری و حکومت اسلامیش.
زندانیان سیاسی و همه جانباختگان شناسنامه قوم و قبیله ای و عشیرتی ندارند. این عزیزان برای همه ما سمبل آزادیخواهی و برابری طلبی و انساندوستی به مفهوم عام کلمه اش تا همیشه باقی خواهند ماند. یادشان عزیز و گرامی باد .